اولین باری که کاری رو بصورت جدی ادامه دادم نویسندگی بود. با نوشتن داستان کودکانه شروع کردم. و تقریبا بعدش رمان نویسی رو ادامه دادم. اما بعد از مدتی نویسندگی رو رها کردم. دلیلش هم این بود که توی راهم فهمیدم ترانه سرایی خیلی بهتر از نویسندگی هست! البته برای من. چون من علاقه ی زیادی به اهنگ گوش دادن داشتم و میگفتم چی بهتر از ترانه سرایی! و البته ترانه سرایی پول زیادی هم داشت. فک کن با یک متن هشت یا ده خطی یک یا دو میلیون بگیری! البته این فقط برای تازه کارهاست. اونایی که قدیمی تر هستند پول بیشتری میگیرند. تقریبا یه یک سال و نیمی ترانه سرایی رو شروع کردم. بدون هیچ اموزشی. خودم به تنهایی اموزش های ابتدایی رو از تو نت در میاوردم و میخوندم و تمرین میکردم. شاید باورتون نشه شش ساعت تو روز فقط ترانه مینوشتم و ادیتش میکردم. حالا خوندن ومطالعه کردن شعر و ترانه ی دیگران بماند به کنار. راستش رو بخوایین اواسط کارم فهمیدم ترانه سرا ها چه موجودات مظلومی هستند. نه مطلب درست و حسابی درمورد ترانه سرایی بود. نه ترانه سراها اونجور که باید و شاید معروف نبودن و شناخته شده نبودن. همیشه پشت هر اهنگ موفقی یه ترانه سرای خوش ذوقی نشسته اما هیچوقت کسی اسم ترانه سرا رو نمیبره. بلکه همه ی این امتیاز ها فقط برای خواننده ست. دوباره ترانه سرایی رو رها کردم و رفتم سراغ طراحی لباس. کلی اموزش طراحی لباس از توی نت دراوردم و شروع به طراحی کردم. برای من استعداد اصلا اهمیتی نداشت. همین که علاقه داشتم کافی بود. فک کنم شاید بدونین که اخرش چی شد؟! درسته من طراحی لباس رو هم تا نصفه یاد گرفتم و بعد هم رهاش کردم!!! دلیلش رو شاید بدونین که چی هست؟! تنوع طلبی
همش وقتی کار میکردم با خودم گفتم که" نکنه این کاری که میکنم اصلا اینده ی خوبی نداشته باشه! نکنه اصلا واسه من درامد نداشته باشه" واسه همین همیشه چشمم دنبال پیدا کردن یه شغل جدید و با درامد بالا بود. هدف هامو زود به دست فراموشی میسپردم. هیچوقت تمام تمرکزم رو روی کاری قرار نمیدادم. مثل کسی بودم که داشت غذا میخورد اما حواسش اصلا به غذا خوردنش نبود و فقط داشت به غذا خوردن دیگران نگاه میکرد. منم اصلا حواسم به کارم نبود. اونقدر از این شاخه به اون شاخه پریدم که الان نه شغل درست و حسابی دارم و نه به جایی رسیدم. شاید اگه همون چند سال پیش رمان نویسیم رو با جدیت ادامه میدادم الان یک جایگاهی داشتم. اما خب باز ماهی رو هر وقت از اب بگیری تازه ست و هیچوقت دیر نیست. تازه به خودم اومدم که باید تمام تمرکزم رو فقط روی یک هدف بزارم و چشمم دنبال کار ها و شغل های دیگه نره! 
واقعا اگه مثل من هستید یک شغلی پیدا کنید و چهار چنگولی بهش بچسبید! هیچوقت رهاش نکنید. چون بعدش بجایی نمیرسید و فقط براتون حسرت و افسوس باقی میمونه


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها